ﺯن ﻧﻖ ﻧﻘﻮ
پیغام مدیر :
با سلام خدمت شما بازديدكننده گرامي ، خوش آمدید به سایت من . لطفا براي هرچه بهتر شدن مطالب اين وب سایت ، ما را از نظرات و پيشنهادات خود آگاه سازيد و به ما را در بهتر شدن كيفيت مطالب ياري کنید.
ﺯن ﻧﻖ ﻧﻘﻮ
نوشته شده در سه شنبه 18 فروردين 1394
بازدید : 460
نویسنده : roholla

مرد کشاورزی یک زن نق نقو داشت که از صبح تا نصف شب در مورد چیزی شکایت میکرد. تنها زمان آسایش مرد زمانی بود که با قاطر پیرش در مزرعه شخم میزد.
یک روز، وقتی که همسرش برایش ناهار آورد، کشاورز قاطر پیر را به زیر سایه ای راند و شروع به خوردن ناهار خود کرد. بلافاصله همسر نق نقو مثل همیشه شکایت را آغاز کرد. ناگهان قاطر پیر با هر دو پای عقبی لگدی به پشت سر زن و در دم کشته شد.
در مراسم تشییع جنازه چند روز بعد، کشیش متوجه چیز عجیبی شد. هر وقت…
یک زن عزادار برای تسلیت گویی به مرد کشاورز نزدیک میشد، مرد گوش میداد و بنشانه تصدیق سر خود را بالا و پایین میکرد، اما هنگامی که یک مرد عزادار به او نزدیک میشد، او بعد از یک دقیقه گوش کردن سر خود را بنشانه مخالفت تکان میداد.

پس از مراسم تدفین، کشیش از کشاورز قضیه را پرسید.
کشاورز گفت:
خوب، این زنان می آمدند چیز خوبی در مورد همسر من میگفتند، که چقدر خوب بود، یا چه قدر خوشگل یا خوش لباس بود، بنابراین من هم تصدیق میکردم.

کشیش پرسید، پس مردها چه میگفتند؟
کشاورز گفت:
آنها می خواستند بدانند که آیا قاطر را حاضرم بفروشم یا نه؟؟




:: موضوعات مرتبط: ﺣﮑﺎﻳﺖ , ﻃﻨﺰ و ﻓﮑﺎﻫﯽ , ,
:: برچسب‌ها: ﺯﺩ ﻧﻖ ﻧﻘﻮ , ﺯﻥ , ﻧﻖ ﻧﻘﻮ , ﮐﺸﺎﻭﺭﺯ , ﻗﺎﻃﺮ ﭘﻴﺮ , ﻗﺎﻃﺮ , ﺷﮑﺎﻳﺖ , ﻟﮕﺪ , ﮐﺸﺘﻪ , ﺗﺸﻴﻴﻊ ﺟﻨﺎﺯﻩ , ﮐﺸﻴﺶ , ﻋﺰﺍﺩﺍﺭ , ﺗﺪﻓﻴﻦ ,



مطالب مرتبط با این پست
.



می توانید دیدگاه خود را بنویسید

<-CommentGAvator->
ﺣﺴﻴﻦ ﻗﺎﺳﻤﯽ در تاریخ : 1394/1/18/story98 - - گفته است :
ﺍﺯ ﺍﻳﻦ ﺍﻼﻍ ﻫﺎ ﮐﺠﺎ ﺩﺍﺭﻥ ﻣﻦ ﻳﻪ ﺩﻭﻧﺸﻮ ﻻﺯﻡ ﺩﺍﺭﻡ
پاسخ:ﺧﺨﺨﺦ


نام
آدرس ایمیل
وب سایت/بلاگ
:) :( ;) :D
;)) :X :? :P
:* =(( :O };-
:B /:) =DD :S
-) :-(( :-| :-))
نظر خصوصی

 کد را وارد نمایید:

آپلود عکس دلخواه: